دستهایت که در موهایم می پیچد
لبخند می زنی
ساده نگاهت می کنم
موهایم را شانه می زنی با دستهایت
برایم شعر می گویی
قصه تعریف می کنی
از موهای رودابه کمند می بافی
من ملیزاند قصه ات شده ام
برای سرودن شعرهایت
هر شب موهایم را وجب می کنی با دستهایت
و من آرام نگاهت می کنم ...
حالا شاعر شده ای
دیروز از پشت ویترین
کتاب شعرت را دیدم
محبوبه حیدری /عضو فعال کلاس ادبی
۱۶ ساله
مرکز جم
نه باباخوب هم مینویسینا